دلنوشته ای برای حضرت مادر
11 آذر 1403 توسط خادم الحسین
بانوی نور و برکت، میدانم از آن چه تو میپسندی
باشم، فرسنگها فاصله دارم. میدانم نمیتوانم در
مقابل تو سربلند بایستم، اما وجود پاک تو، گناهان مرا
تاب میآورد. بانوی روشنایی و دوستی، دست پرمهرت
را بر زخمهای وجودم بکش، تا خنکای بخشش و
رحمت شامل حالم شود.این روزها حال خوبی ندارم و
به هر سویی رو کردهام، ناامید و مایوس بازگشته و
حال ناگواری بر زندگی من حکمفرماست. نمیدانم
چطور میخواهی وساطت کنی تا بساط رنج و سختی
از زندگی من برچیده شود، اما میدانم که مرا از پناهی
که به دامانت آوردهام، ناامید بازنمیگردانی. تو بانوی
مهربانی و شفقت، بندههای پروردگارمان را دوست
داری و راضی به اندوه و رنج ما نیستی.